پسر کوچولو

خاطرات من و خانواده و دوستانم

پسر کوچولو

خاطرات من و خانواده و دوستانم

دیره ولی خواهر گلم خوشحالم که به دنیا اومدی

الان خواهرم تقریبا 3 ماهشه و من از تولدش خیلی خوشحالم وقتی مدرسه میرفتم به دنیا اومد و من به همه گفتم که خواهر دار شدم . دوستش دارم    کلی برام میخنده 

 

من و خواهر گلم 

 

من و خواهر گلم



مشق

من خیلی زرنگم !!!!!! نه؟؟!!!  

مشق نوشتن در ماشین


شعر

من شعر "من بچه شیعه هستم" رو حفظم  سی دی اونو داشتم ، از بس گوش دادم حفظ شدم.

خیلی شعر خوشکلیه  براتون میذارمش : 

من بچه شیعه هستم، خدا را می پرستم

خدای پاک و دانا، مهربان و توانا

پیامبرم محمد، که با او قرآن امد

دین را به ما رسانده، او ما راشیعه خوانده

دختر او زهرا بود، فاطمه کبری بود

فدای دین شد جانش، لعنت به دشمنانش

در روز عید غدیر، بر ما علی شد امیر

امیر مومنین است، امام اولین است

امام دوم ما ، بخشنده بود و تنها

نام ایشان حسن بود، صبور و خوش سخن بود

حسین که شاه دین است، امام سومین است

شهید کربلا شد، تربت او شفا شد

وقتی که اب می خورم، بر او سلام می کنم

چهارم امام سجاد، به ما دعاها یاد داد

هریک از ان دعا ها، پر معنا است و زیبا

پنجم امام باقر، که علم از او شد ظاهر

شاگردها تربیت کرد، اسلام را تقویت کرد

ششم امام جعفر، برای شیعه رهبر

صادق و راستگو بود، خدا هم یار او بود

هفتم امام کاظم، صبور بود و عالم

اگر چه در زندان بود، معلم جهان بود

امام هشتم ما، امام رضای والا

امید شیعیان است، چقدر مهربان است

نهم امام جواد، رحمت حق بر او باد

کریم و بخشنده بود، ماه درخشنده بود

دهم امام نقی، پاک دل و متقی

هادی راه دین بود، یاور مومنین بود

یازدهم عسکری، از همه عیبها بری

در خانه بود زندانی، شهید شد در جوانی

یازده امام معصوم، شهید شدند چه مظلوم

ولی به امر خدا، امام اخر ما

از چشم مردم بد، غایب شد و نیامد

هزار و چندین ساله، شیعه در انتظاره

بالاخره یه روزی، می شه وقت پیروزی

مهدی ظهور می کنه، دشمن رو دور می کنه

جهان می شه پر از گل، نرگس و یاس و سنبل

ما بچه های شیعه، دعا کنیم همیشه

با هم بگیم:خدایا بیار امام ما را 

 

این هم عکس یکی از صفحه های کتابش:  

 

من بچه شیعه هستم


نقاشی

ببینید بچه ها 

این بچه بهداشت رو رعایت نکرده مریض شده و باباش داره می بردش بیمارستان 

 

 

نقاشی من

جامدادی

وای چقد خوشحالم  ببین خاله مرضیه برام چی ساخته یه جامدادی انگری برد 

خیلی غافلگیر شدم 

خاله مرضیه دوستت دارم دوستت دارم 

 

جامدادی

 

جامدادی

نقاشی به روش چاپ

سلام این نقاشی رو به روش چاپ کشیدم از شکلهایی که مامانم با مقوا برام در آورده استفاده کردم خوشکل شده  

 

نقاشی من

 

نقاشی به روش چاپ

خاطره

رفتیم خونه بابا جونم ، خیلی به من خوش گذشت. 

دوتا جوجه اردک دارم که چاق و چله شده بودن. بعد که اومدیم خونمون ، دیدم که محمد هم خونه نیست. شب شد، محمد هم نیومد، آخر شب اومدن . 

صبح که رفتم دنبالش، بود ولی تنبل هنوز خواب بود

کلاس رباتیک

من عصرا ی شنبه و دوشنبه وچهارشنبه میرم کلاس رباتیک، من ربات مسیر یاب رو انتخاب کردم. 

توی کلاسمون عکس کلی ربات زدن، ربات انسان نما، فضانورد، مار، عنکبوت، ماهی، پرنده و چندتای دیگه. 

ولی من خیلی ربات فضانورد و پرنده رو دوست دارم

سفر مشهد- فردوسی و پارک کوه سنگی

یه روز رفتیم فردوسی، من داستانای شاهنامه رو خیلی دوست دارم 

مامانم برام کلی کتاب رستم و اسفندیار گرفته که توشون هفت خان رستم هم  هست 

من خیلی سیمرغو دوست دارم و حتما باید مامانم برام کتاب قصه هارو بخونه 

تازه توی موزه فردوسی هرچی شکل رو دیوار بود من قصه اونو بلد بودم چون قبلا مامانم برام خونده بود. همون روز ظهر رفتیم پارک کوه سنگی  خیلی خوش گذشت.  

 

مشهد - فردوسی 

 

مشهد - پارک کوه سنگی 

 

مشهد -پارک که سنگی

کلاس نقاشی

من میرم کلاس نقاشی، کلی چی یاد گرفتم 

اما تا الان دو جلسه بیشتر نرفتم.  

بچه ها دیگه بیشتر اومدن . ازین به بعد به مامانم میگم  از نقاشی هام عکس بگیره و بذاره تو وبلاگ 

سفرمشهد- موزه

یه روز رفتیم موزه  توی موزه امام رضا(ع) همه چیز بود. اینم عکس ضریح قبلی امام رضاست که الان توی موزست.

خیلی خوش گذشت، یه چیز جالب که اونجا بود شیطان دریا بود که من باهاش عکس گرفتم. 

سفرمشهد- موزه1 

برای دیدن بقیه عکسا و شیطان دریا برید ادامه مطلب... 

ممنون

ادامه مطلب ...

مشهد، زیارت امام رضا علیه السلام

ما رسیدیم مشهد توی یه هتل . 

بعد من فهمیدم که صبح و ظهر و شب می رفتیم زیارت امام رضا علیه السلام و نماز  

یه بار با بابام رفتم حرم جامهری خالی بود من دست کشیدم توی اون و بو کردم خیلی بوی خوبی داشت. 

از امام رضا خواستم که کمکم کنه خلبان بشم  

مشهد

ادامه مطلب ...

سفر مشهد صبح روز دوم

صبح روز دوم امامزاده حسین طبس برای نماز و صبحونه بودیم اول رفتیم زیارت،

جائیکه ما می خواستیم صبحونه بخوریم یه حوض بود، علیرضا کوچولو دوست داشت بره کنار آب، من بردمش توی حوضی که دوتا هندونه توش بود بعد یکم آب ریخت رو من. بعد بابای علیرضا اومد بردش منم رفتم دنبال بچه ها گفتم بریم تو آب ، هممون با هم رفتیم توی آب خوش گذشت 

 

طبس- امامزاده حسین ع 

بقیه عکسها در ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...

سفر مشهد روز اول

می خواستیم بریم مشهد رفتم جوجه هام رو گذاشتم خونه بابا جون چون مامانم نذاشت باخودم ببرمشون.  

 رفتیم اداره بابا سوار اتوبوس شدیم  و  راه افتادیم به سمت مشهد.