پسر کوچولو

خاطرات من و خانواده و دوستانم

پسر کوچولو

خاطرات من و خانواده و دوستانم

جوجه

دیروز من و مامانم رفته بودیم خرید. من چشمم به جوجه افتاد. بعد مامانم برام سه تا جوجه خرید. 

یه دونه صورتی یکی مشکی و یکی هم طلایی 

من براشون اسم گذاشتم . یکی صورتی یکی دیگه طلایی یکی دیگه هم حنایی  

بردمشون خونه ، به مامانم گفتم براشون دونه بخر ولی مامانم گوش نکرد و گفت دونه داریم. 

اما رفتیم خونه ، دیدیم دونه نداریم . مامانم بجای دونه براشون برنج آسیاب کرد و من بهشون دادم خوردن .  آب هم ریختم توی سر یک شیشه

من جوجه هامو خیلی دوست دارم  مواظبشون هستم  

 

 

بقیه عکسها را در ادامه مطلب ببینید...

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 7 خرداد 1391 ساعت 12:47 ب.ظ

مصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصطفیییییییییییییییییییییی
سلام چطوری دیگه سرم بهمون نیزنی ها برات نرم افزار قران آماده کردم بیای اداره بهت بدم بری باهاش بازی کنی .
آخرش ما نفهمیدیم انگری برد چیه که اسم بلوتوثاتون هم خانوادگی انگری بردهههههههههههههههههههههههه !!!!
ولی بهت تبریک میگم هر روز به وبت سر میزنم آفرین

نگین طلا 28 خرداد 1391 ساعت 07:15 ب.ظ http://www.negintala83.blogfa.com

سلام
الهی چه جوجه های قشنگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد